جوهر در فلسفه ارسطو چیست؟

به گزارش وبلاگ پشتیبانی، خبرنگاران | سرویس علوم - یکی از بزرگترین فیلسوفان دنیا را می توان ارسطو نامید. او که یکی از شاگردان افلاطون به شمار می آید، اولین کسی بود که دنیا را با علم منطق آشنا کرد. یکی از مهمترین نظریه های ارسطو، نظریه جوهر و عرض است. در این مطلب ضمن معرفی ارسطو، به تشریح جوهر و عرض در فلسفه ارسطو خواهیم پرداخت.

جوهر در فلسفه ارسطو چیست؟

ارسطو کیست؟

ارسطو یا ارسطاطالیس ملقب به معلم اول، در سال 384 قبل از میلاد مسیح در شهر استاگیروس به جهان آمد. او در 18 سالگی به آکادمی افلاطون در آتن رفت و بیست سال درآنجا مشغول تحصیل شد. ارسطو و استادش افلاطون و سقراط از مهمترین فیلسوفان یونان باستان هستند. او از شاگردان مهم افلاطون شد و پس از مرگ افلاطون آکادمی خود را به نام لایسیوم تاسیس کرد. ارسطو آثار مهمی در طول عمرش برجای گذاشت. کتب او در رشته های فیزیک، متافیزیک، شعر، منطق، علم بیان، زیست شناسی، اخلاق و سیاست نوشته شده اند.

ارسطو اولین کسی بود که منطق را تدوین کرد. او منطق را ابزاری برای درست اندیشیدن می دانست. منطق علمی است که با چهارچوب ویژه و قوائدی که دارد به ما یاری می نماید تا اول درست بیاندیشیم و سپس درست سخن بگوییم. بیشتر انسان ها، علم بر گفتار یا تفکر غلط خود ندارند یا آن را صحیح می پندارند، اما با دانستن علم منطق هر انسان می تواند تفکر غلط یا باطل را تشخیص دهد و آن را بشناسد، با چنین شناختی می توانیم راه اندیشه را بر خود هموار سازیم و از تفکرات و سخنان غلط بپرهیزیم.

انگیزه ارسطو برای تدوین منطق جلوگیری از فریب های کلامی و ترفندهای سوفیست ها بود. سوفیست ها گروهی بودند که با دریافت پول در دادگاه ها هر متهمی را تبرئه می کردند، این گروه در شهرهای مختلف سفر می کردند و علم مغالطه یا سفسطه را به جوانان آموزش می داند و از آنها هزینه های بسیاری دریافت می کردند. او با تدوین علم منطق توانست نشان دهد که مغالطه چیست وسوفیست ها به چه شکل سخنان کذب خود را در کالبد صداقت ارائه می دهند و راه مقابله با این سفسطه ها چیست.

جوهر در فلسفه ارسطو چیست؟

جوهر و عرض یکی از مهمترین مباحث منطق است که ما سعی می کنیم در این مقاله به طور مختصر به آن بپردازیم.

جوهر در فلسفه ارسطو همان ذات است که هیج تغییری در آن رخ نمی دهد اما در مقابل آن عرض وجود دارد که به راحتی می تواند دگرگون گردد. جوهر همواره ثابت و پایدار است و برای وجود خودش احتیاج به وجود غیر ندارد اما عرض برای وجودش احتیاج به وجود غیر دارد. اصطلاحا در فلسفه می گویند: جوهر مستقل و عرض قائم به غیر است.

برای آسان تر شدن فهم این موضوع چند مثال می آوریم:

تمثیل مثلث

یک مثلث آبی را تصور کنید، حالا رنگ آبی را از مثلث حذف کنید، آیا مثلث هنوز در ذهن شما وجود دارد؟ بله، یک مثلث بی رنگ وجود دارد. حالا سه ضلع را از مثلث حذف کنید، اکنون از مثلث چه مانده است؟ هیچ! همانطور که مشاهده کردید، رنگ برای مثلث یک عرض به شمار می آید زیرا رنگ قائم به وجود یک موجود دیگر است یعنی حتما یک مثلثی هست که رنگ بر آن سوار شده و ما مثلث آبی را تصور می کنیم. به راحتی می توان این عرض (رنگ) را از مثلث گرفت بدون اینکه در وجود مثلث خللی وارد گردد. اما اگر سه ضلعی بودن را از مثلث بگیریم دیگر از مثلث چیزی نمی ماند. پس سه ضلعی بودن، جوهر و ذات آن مثلث بوده و رنگ آبی عرض آن مثلث است زیرا رنگ قائم به جسم دیده می گردد.

بیشتر بخوانید: بیوگرافی ویلهم هگل فیلسوف آلمانی+ فلسفه هگل

مثالی دیگر

ابتدا باید به این سوالات پاسخ دهیم: قلم منظورمان از قلم چیست؟ چه خصوصیاتی باعث قلم شدن قلم هستند؟ چه خصوصیاتی را اگر از قلم حذف کنیم قلم بودن آن از بین می رود؟

اگر رنگ قلم را عوض کنیم هنوز قلم وجود دارد و اگر نوع قلم را مثلا از اتوماتیک به خودنویس تغییر دهیم هنوز قلم از بین نرفته است. اینها خصوصیاتی هستند که قائم به وجود قلم اند؛ یعنی ویژگی هایی که سوار بر وجود قلم هستند و می توان آنها را از قلم گرفت درحالی که در خود قلم خللی وارد نگردد. این ویژگی ها را را عرض می نامیم. اگر یک قلم جسم نداشته باشد اصلا نمی توان آن را تصور کرد؛ در نتیجه وجود ندارد، لذا جسم برای قلم جوهر است. اگر جسم را از قلم بگیریم دیگر چیزی نیست که بتوانیم آن را ببینیم، پس جسم برای قلم قائم به چیزی نیست بلکه خودش مستقل است.

یک انسان کودک است، جوان می گردد، پیر می گردد و می میرد، اما در میان این همه دگرگونی (کودکی، جوانی، پیری) همواره انسان است. تمام این تغییرات در یک انسان رخ می دهد یعنی انسان بودن در این تغییرات ثابت است و زمینه ای برای دگرگونی هاست. هر زمان که ما از تغییر سخن می گوییم، تغییر یک چیز است پس همواره چیزی باید باشد که تغییر در آن رخ دهد. آنچه پایدار است و زمینه برای تغییرات فراهم می نماید، همان جوهر است. ارسطو در پاسخ اینکه جوهر دقیقا چیست پاسخ می دهد: جوهر، ساختار منظم درونی هر شیء است که صورت آن شیء را تشکیل می دهند. مهمترین خصوصیت جوهر، قائم به خود بودن است یعنی ساختاری است که بر چیزی سوار نمی گردد.

اقسام جوهر در فلسفه ارسطو

حکمای قدیم به تبع ارسطو، جوهر را بر پنج قسم می دانند:

  • عقل
  • نفس
  • ماده
  • هیولا
  • صورت

برای واضح شدن این پنج قسم احتیاج به توضیحات مفصلی است، لذا تنها به نام بردن اکتفا می کنیم.

وقتی می گوییم هوا سرد، گرم، یا معتدل است، در واقع هوا در این گزاره ها ثابت بوده و تنها عرض های آن تغییر می نماید؛ پس هوا به مثابه همان جوهر است و گرمی و سردی عرض آن به شمار می آید.

بیشتر بخوانید: بیوگرافی کارل گوستاو یونگ ، فیلسوف عظیم سوئیسی

سخن سرانجامی

همانطور که گفته شد، وقتی ما می گوییم من، این من یک جوهر به شمار می آید که ثابت و همواره در دسترس بوده و هر انسانی تا زنده است این واژه را برای خود به کار می برد و تغییرات جسمی در این من خللی ایجاد نمی نماید. اگر جسم هرکس به شکل کامل دگرگون گردد بازهم فرد خودش را من خطاب می نماید. اگر روحیات روانی ما نیز تغییر کند بازهم خود را من خطاب می کنیم. یکی دیگر از عظیمان فلسفه را می توان نیچه دانست. پیشنهاد می کنیم برای آشنایی بیشتر با این فیلسوف عظیم، مطلب بیوگرافی فریدریش نیچه را نیز مطالعه کنید. در سرانجام، مشتاق دریافت نظرات و دیدگاه های شما درباره ارسطو و نظریه جوهر و عرض هستیم.

منبع: setare.com

به "جوهر در فلسفه ارسطو چیست؟" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "جوهر در فلسفه ارسطو چیست؟"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید